Sunday, October 30, 2005

ذهن Mind

ذهن Mind

ذهن خادمی نیک ولی اربابی بد است.

Mind is a good servant, but a bad master.

این یعنی که اگر آن را در کنترل داشته باشی، طبق خواسته ات عمل می کند.

This means if you control it, it will act as you want.
اگر ذهن بر تو کنترل داشته و راه خودش را برود، ارباب بدی است.

The mind is a bad master if it has control over you to go its way.
وقتی که کنترل ذهن بر تو محکم شد، تو گم شده ای!

Once the minds control is firm, you are lost!

ذهن انبار خواسته های پست است و همیشه تو را گمراه می سازد.

Mind is a storehouse of low desires and always misleads you.
ذهن مُهری از خواسته های حیوانی از میلیاردها سال را بر خود دارد.

It has the stamp of animal desires on it from billions of years.

اگر تو ذهن را کنترل کنی، خواسته ها غیرفعال می شوند.

If you control the mind, desires become inactive.
چون ذهن همچنین از زندگانی های انسانی، خواسته های نیک هم دارد،

این خواسته ها به کار گرفته می شوند.

Because the mind also has good desires from human lives,
those desires are worked out.

ذهن خادمی نیک ولی اربابی بد است.

Mind is a good servant, but a bad master.

وقتی سوار اسب می شوی، اگر از کنترل خارج شود چه می کنی؟

When you ride a horse, what would you do
if it goes out of control?

اگر عصبی و خشمگین شوی نمی توانی اسب را کنترل کنی.

If you get nervous or angry, you cannot control the horse.
اگر روی ذهنت کنترل داشته باشی، آن حیوان ساکت می شود،

If you have control over your mind,
the animal will become quiet.

اگر کنترل آن ازبین برود هم سوار و هم اسب گم می شوند.

If control is lost, both the rider and the horse are lost.
ذهن درست مانند آن اسب است: اگر در کنترل باشد خوب است؛
ولی اگر حاکم شود خطرناک است.

The horse is just like the mind: it is good if controlled,
but dangerous if it becomes the master.

Sparks of Silence from 11:55/ 30/10/2005

Compiled by Anna Khandale, M.A. وSelected Pearls of Avatar Mehr Baba’s Silent Words

34. سانکاراهای حیوانیAnimal Sanskaras

باوجودی که برخی از سانکاراهای حیوانی خوب هستند، بیشترشان بد هستند؛

Though some animal sanskaras are good, most are bad;

بنابراین در شروع، آگاهی انسان خودش را تحت نیروی وادارنده ی
درمی یابد که بیشتر بد است.
so at the start human consciousness finds itself subject
to a propelling force that is mostly bad.

دستیابی به سانکارهای نیک توسط پرورش دادن تجربه ها
و اعمال مخالف آنچه که در زندگی حیوانی صورت می گیرد.

The cultivation of good sanskaras is achieved by fostering experiences and actions opposite to those
that predominate in animal life.

مخالف شهوت عشق است؛

The opposite of lust is love;

مخالف طمع سخاوت است؛

The opposite of greed is generosity;

مخالف خشم تحمل یا شکیبایی است.

The opposite of anger is tolerance or patience.

با سعی کردن به زندگی در عشق، سخاوت و تحمل،
انسان می تواند تمایلات شهوت، طمع و خشم را پاک کند.

By trying to dwell in love, generosity and tolerance,
man can erase the tendencies of lust, greed and anger.

بنابراین، روند عمومی برای رهاساختن خود از محدودیت های سانکاراها
باید همراه با روند وانهادن بد برای خوب باشد.

The general process of freeing oneself
from the limitation of sanskaras
has therefore to be accompanied by the process of
renouncing the bad for the good.

راه الوهیت از طریق وانهادن اهریمن به نفع نیک است.

The way to divinity lies through the renunciation
of evil in favour of good.

Sparks of Silence from‏30‏/10‏/2005‏ 11:51

Compiled by Anna Khandale, M.A. Selected Pearls of Avatar Mehr Baba’s Silent Words

A Persian poem by Baba,... کبوتر شاه

Jay Mehr Baba (no need for the second 'e'!)
The following poem was kindly given to me, in August, by our dear brother Erico, a long timer,
senior Baba lover, who HAS the flavor of Baba and Mehraji.
It is written in Persian with His holy hand
(wish i can scan the copy of it later for those who are interested to see it!)
Tried my best to translate it into English, BUT as you see below,
there is one place i just could NOT get the meaning! So we leave it as it is, for now!
زنده و پاینده مهربابا
شعر زیر توسط بابای مهربان با خط خودش به فارسی نگاشته شده و داستانی واقعی دارد که فتوکپی آن را برادر عزیزمان اریکو __
از عاشقان کهنه کار مهربابا که عطری از بابا و مهرای عزیز را همراه دارد__ در مرداد ماه امسال به بنده هدیه فرمود و از من خواست تا به انگلیسی ترجمه اش کنم. البته داستان آن را اینک خوب به یاد ندارم و به وقتی دیگر موکول می کنم.
در فهم یک بیت از آن مانده ام و بنابراین بصورت علامت سوال باقی گذاشته ام. ظاهرا شعر ناتمام باقی مانده است....

کبوتر شاه مهمان خرابات مُعلّا شد

King pigeon became the guest of the highest kharabaat
(ruined place of worship for dervishes)

چه مهمانی که فوراً مالک خاک همینجا شد؟

What a guest, who at once
became the owner of this land!

چرا و از کجا آمد؟ چو آمد رفتن ما شد

Why and from where he came,
that
as he arrived, I had to go

فنا شد یک به یک هستی نه مرد و هم نه پیدا شد

He became annihilated stage by stage,
his existence did not die
and he also was not apparent (visible)

چون قبل از رفتنم یک روز پیغامی عجب آورد

One day, before my departure,
he brought me a strange message from the Beloved

ز دلبر جان فدای مرگ قاصدی نه برپا شد

????

خداوندا پس پرده تماشایی عچب داری

Oh Lord, what a mysterious show you have behind the curtain!

به چشم اهل نابینا هویدایی معمّا شد

To the eyes of the blind he became an apparent puzzle

کبوتر شاه در مرغان ولی گشت

Among the birds, King pigeon became a governor,

که باشد در گهش در منزل میم

whose court is the Manzele Mim

به پا بوسش حاضر مهربان شد

Mehrban went to kiss his feet

که دیروز آمد و امروز....

Who came yesterday and today….

Jay Baba

2005/10/30 11:26 AM

Sparks of Silence مقدمه مترجم

سلام/ پنج پست قبلی همگی از کتاب بارقه های سکوت هستند و برای آشنایی فارسی زبان های عزیز، مقدمه ی خود را که برای اینکتاب نوشته ام در اینجا می آورم.
The below five posts are all from the small book =

Sparks of Silence from

Compiled by Anna Khandale, M.A. Selected Pearls of Avatar Mehr Baba’s Silent Words

will post below my Persian introduction for this book

این نخستین کتابی است که در مهرآباد تهیه کردم تا با تعالیم مهربابا آشنا شوم
و طبق معمول، بلافاصله دست به ترجمه اش زدم.
کتابی کوچک و جیبی است و بدون مقدمه یا پیشگفتار.
فقط در صفحه ی نخست اشاره شده که این مطالب از برگ های خاطرات روزانه
مرحوم دکتر س. د. دشموک late Dr. C.D. Deshmukh گرفته شده اند.

در حين ويرايش نهايي به نظر رسید که عناوینی که برای هر متن
انتخاب شده، از آنجا که اختیاری و سلیقه ای بوده است، می تواند در ترجمه تغییر کند تا موثرتر باشد. بنابراین، آن ها را به سلیقه ی خودم
و با درنظرداشتن روحیه ی عمومی خوانندگان فارسی تغییر داده ام
و عنوان اصلی متن کتاب را در پرانتز آورده ام.
البته در مواردی که عنوان اصلی مناسب بوده تغییری در آن داده نشده است.

عباراتی که در {...} آمده اند از مترجم است.

از آنجا که تغییر صفحه آرایی و حروفچینی این کتاب (برای درآوردن آن بصورت کتاب جیبی) هنوز برایم مقدور نیست، آن را فعلاٌ به همان ترتیب سابق
و در صفحات بزرگ و آ4 تهیه می کنم
تا اينكه اگر
به خواست باباي مهربان اين كتاب بصورت چاپ معمولی درآمد،
تغییرات لازمه در آن زمان داده خواهد شد.

با سپاس از ناخدای عزیزمان، مهربابای مهربان

محسن خاتمی

مهرآباد، هندوستان

چهارشنبه چهارم آبان 1384 = 21 رمضان 1426 = 26 اکتبر 2005

Cage of the Soul قفس روح

53. قفس روح

(خدا و مذهب)

جزم ها و باورها، آداب و مراسم {مذهبی}

هرگز نمی توانند جوهره ی زندگی معنوی باشند.

هرگاه مذهب فقط امری مربوط به آداب و مراسم خارجی شده است،

برای روح یک قفس گشته است.

من نیامده ام تا قفسی دیگر به انسان بدهم،

بلکه آمده ام تا حقیقت محدودنشدنی را به دنیا افاضه کنم.

انسان از این فریب های زندگی نفسانی از شیر گرفته می شود.

او باید به میراث کامل الوهیت خویش دست بیابد.

Birds locked up in cage پرندگان قفسي

37. پرندگان قفسي

(مرگ به مفهوم واقعی)

راه خداوند بستری پوشیده از گل های سرخ نیست!

علاوه بر این، بطور غیرمنتظره ای دشوار است.

هرچه بیشتر سعی کنی که سایه ات را بگیری، دور تر می شود.

خداوند نه تنها به تو وابسته است، بلکه در درونت هست.

ولی باوجودی که او نزدیک تو است، نمی توانی او را ببینی،

چه رسد به آنکه او را بگیری.

بدان که دیدن یا ادراک خداوند در واقع مرگ است

( مرگ به معنی واقعی کلمه!)

مذهب یک قفس است ومردمانی که آن را پیروی می کنند

همگی پرندگانی هستند که در آن زندانی هستند.

هر فرد باید توسط تلاش فردی خود سعی کند این بند را بگسلد:

بعنوان مثال، با وارستگی یا بی توجه بودن به خوراک و نوشیدن.

ولی بالاتر از همه باید تلاش شود که با عشق از بند رها گشت.

بدون تسلیم شدن به یک مرشد کامل،

رهایی از تمام زاد و مرگ های آینده ممکن نیست.

A total foolishness یک حماقت تمام

31. یک حماقت تمام

( نیایش توسط واسطه)
كسي مي گوید، "من وقت برای دعا کردن ندارم؛"

و بنابراین یک کشیش یا واسطه ای را اجیر می کند و از او کمک می گیرد.

این یک بهانه و یک دستاویز است.

این حماقت تمام است و کاملاٌ مسخره و بی معنی.

هیچ توجیهی ندارد.

این اهانتی به شعور فرد است.

آیا نیایش، عبادت یا درخواست ها از خداوند را هرگز می توان اجیر کرد؟

این ورای تصور انسان است.

غرقه در توهمات مایا، مانند این است که بار اعمال خود را

به دوش دیگران بیندازید و به او پول بدهید که آن ها را به خداوند برساند!

His taffy shop! بوی دکان شیرینی پزی بابا

4. بوی دکان شیرینی پزی بابا

( بازی آمدن و رفتن)

برای پیش رفتن به سوی زندگی واقعی و جاودانه و هستی بی نهایت،
مرگ یک گام ضروری است.

روح فقط منزلی جدید عوض می کند: بنابراین مردن چیزی بیش از
تغییر روپوش نیست. {مرگ} مانند هنرپیشه ای است که در نمایش های مختلف نقش های متفاوتی را بازی می کند یا در همان نمایشنامه پوشش هایش را
در پشت صحنه تغییر می دهد و با لباسی دیگر در همان نمایش دوباره
ظاهر می گردد، یا می توان مرگ را با خواب مقایسه کرد.
تفاوت میان خواب و مرگ این است که پس از مرگ، فرد در بدنی جدید
بیدار می شود؛ در حالیکه در خواب انسان در همان بدن هشیار می شود.

حتی تجلیات خداوند (آواتارها) و مرشدان کامل نیز وقتی که وظیفه شان
به انجام برسد این دنیا را ترک می کنند،
بنابراین در مورد روح های معمولی چه می توان گفت؟

درک این بازی "آمدن و رفتن"،
این صرف کردن تاثیرات ذهنی (سانسکاراها)، دشوار است.
حیوانات غریزه دارند و انسان ها شعور دارند،
ولی کسانی که به سمت من کشیده می شوند توسط الهام کشیده می شوند.
آنان بوی دکان شیرینی پزی مرا (عشق مرا) استشمام می کنند
و جذب آن می شوند.

Real fasting روزه ی واقعی

3. روزه ی واقعی


اخلاص، دادن ذکات، نیایش و خواندن نام خداوند
تاثیراتی (در ذهن) تولید می کند که تاثیرات معمولی (بدن) را می سوزاند.

یک روزه ی واقعی یعنی گرسنگی دادن به ذهن و نه به بدن.

معنی ادراک خداوند یعنی تجربه کردن خواب عمیق در حالت بیداری.

خداوند در دورن تو است و برای یافتن او باید درون را بجویی.
ولی چگونه خواهی جست؟
با کوشش برای آفرینش عشق در قلبت برای او.

بجای اینکه عشق را با فریاد طلب کنی، باید خونت را در راه معشوق بریزی!

آیا کسی از میان شما چنین است؟

نگران نباشید، سعی کنید عشق بورزید.

با یادآوری من سعی کنید عشق را بیافرینید.